با چنگ و دندان مقابل همه دنيا






جاده شلمچه كه افتاد دست ايراني ها همه در تصورشان پل نو را هم در تصرف خودمان مي ديدند و خب براي عراقي ها اين يعني «محمره» فاتحه. فرماندهان عراقي پشت بي سيم گريه مي كردند و تقاضاي كمك مي كردند. اما كار از كار گذشته بود. خرمشهر به دامان ميهن برگشت. پاتك هاي عراق هيچ نتيجه اي نداشت. بچه هاي نيروي هوايي ارتش به همه پاتك هايشان پاسخ درست و درماني داده بودند. همه فرماندهاني كه صدام در بغداد آن ها را زن خطاب كرده بود به رگ غيرت بعثي شان برخورده بود. مي خواستند به صدام ثابت كنند كه ما مرد هستيم. اميد اين فرماندهان، تمام آن قسمت عمده اي بود كه در عمليات بيت المقدس، ايراني ها در منطقه شلمچه نگفته بودند. چرا كه ايراني ها در عمليات مه 1982 (بيت المقدس) از دشت شلمچه فقط آن قسمتي را گرفته بودند كه براي قطع ارتباط عقبه دشمن با نيروها در داخل خرمشهر، به آن نيازمند بودند. مابقي دست عراقي ها مانده بود.
عراقي ها در روزهايي كه داخل ايران خيلي ها خواستار پايان جنگ بودند از فرصت استفاده كردند و در پي تجديد قوا براي از دست ندادن اين تكه بزرگ دشت شلمچه بودند. آن ها ديگر نمي خواستند افتضاح سپتامبر 1981 (از دست دادن سوسنگرد)، اكتبر 1981(طريق القدس) مارس 1982 (فتح المبين) و مه 1982 (بيت المقدس) پيش جهانيان تكرار شود.
مخالفان جنگ يعني آن ها كه مي گفتند: «حالا كه ديگر خرمشهر را گرفتيد ديگر چه مي خواهيد، بس است ديگر» نمي دانستند كه در ستاد جنگ بغداد بروبياهايي است، بين اسرائيلي ها و صدام. اما اين طرف مرز آن ها كه مي دانستند آن طرف چه خبر است مي خواستند دشمن را تا دجله دنبال كنند.
اسم عمليات رمضان بود. ايراني ها اولين بار رفتند داخل خاك عراق. نه يواشكي بلكه كاملا آشكارا. البته آنچه بعد از قرائت رمز «يا مهدي ادركني» پيش آمد به همين راحتي هم نبود. آنقدر مواضع دفاعي عراقي ها پيچيده بود كه ردشدن از آن ها با آن سرعتي كه پيش بيني شده بود انجام نشد. البته بچه ها خبر آورده بودند كه عراقي ها هر چه تانك در چنته دارند براي از دست ندادن شلمچه آورده اند و از همين رو ما هم هر چه آرپي جي داشتيم رو كرديم. ظل گرماي آخر تيرماه؛ نبرد تانك با تانك و ميدان گرفتن آرپي جي زن ها در دشت شلمچه. جنگ رمضان در يك منطقه مثلثي بود؛ اين سوي اروند. هر چه اينطرف اروند بود بايد پاكسازي مي شد و يك گوشمالي كوچك هم بايد آن طرف اروند به بعثي ها داده مي شد.
بنز فرمانده لشكر عراقي ها كه افتاد دست ايراني ها يعني اينكه همه تا آخر، پاي كار هستند. از سمت پاسگاه زيد 30 كيلومتر آمده بودند بالا و مي خواستند درياچه ماهي را هم از وجود همه عراقي ها پاكسازي كنند. اينجا اسمش جنگ نفر با تانك بود. عراقي ها به هر قيمتي مي خواستند اين دشت را از دست ندهند. هر چه مي توانستند تانك آورده بودند. اينقدر فاصله بين ايراني ها و تانك ها نزديك بود كه رزمنده ها مي رفتند روي تانك و با نارنجك آن ها را منهدم مي كردند.
جنگ سخت نفر با تانك تا مرداد هم ادامه پيدا كرده بود.
6 مرداد عراقي ها از خاكريزهاي مثلثي كه ساختش را از اسرائيلي ها ياد گرفته بودند استفاده كردند. خاكريزهايي كه در خود 27 تانك را جاي مي داد. اميد ايراني ها فقط به آرپي جي ها بود. به موشك اندازها گفته بودند: «يك جوري بزنيد كه موشك آرپي جي درست بخورد به هدف، ما اينجا فرصت آزمون و خطا نداريم.»
اما 48 ساعت بعد غروب شلمچه بسيار دلگير بود. صداي تركيدن سرها و بدن هاي مجروحان و شهداي ايراني زير شني هاي تانك عراقي فقط و فقط خاطره كربلا را تداعي مي كرد. ايراني ها با وجود به هلاكت رساندن 7400 عراقي و انهدام 1097تانك و نفربر عراقي نتوانستند شلمچه را پس بگيرند. عراقي هاي مسرور از جنگ، آنقدر در اين دشت آب رها كردند و استحكامات دفاعي وي‍‍‍‍ژه اي براي شلمچه تدارك ديدند كه ايراني ها براي هميشه فكر دشت را از سرشان بيرون كنند. و اين اتفاق براي 4 سال افتاد.
عراق 6 سال بود صاحب شلمچه بود. حالا بايد پسش مي داد. برادران سپاه و امراي ارتش دور يك نقشه بزرگ جمع شده بودند تا تصميمي براي گرفتن اين باقي مانده خاك بگيرند. 16 مهر 65 بود. طراحان عمليات سنگ بزرگي برداشته بودند و مي خواستند بعد از تصرف شلمچه، ابوالخصيب را بگيرند. اما اينقدر كارهاي لجستيكي ايران تابلو بود كه سرويس هاي جاسوسي به راحتي تشخيص اهداف عمليات را هم داده بودند و حتي زمان دقيق شروع عمليات را.
اين ها را از ارتش عراق برداشته بودند و آورده بودند وسط:
يگان هاي پياده: تيپ هاي 19، 22،‌ 104،111، 802، 805، 107، 102، 702، 420، 421، 429، 45، 112، 47، 23، 238، 436، 802،501، 402، 117 و 28.
يگان هاي زرهي: تيپ هاي 16، 30 و يك گردان مستقل.
يگان هاي مكانيزه: تيپ هاي 25 و 8.
گارد رياست جمهوري: تيپ هاي 2 و 4 از لشكر 1 كماندويي و تيپ هاي 7 و 8 از لشكر 2 پياده.
نيروي مخصوص: تيپ هاي 66 و 68 و تيپ هاي 4 كماندويي ستاد كل و گردان كماندويي لشكر 26 و جيش الشعبي: قاطع 58 المثني.
اسم عمليات، كربلاي 4 بود. عملياتي به تلخي رمضان.
عراقي ها تا اين حد از جزئيات عمليات باخبر بودند كه وقتي گروهان غواصي كه يك ساعت پيش از قرائت رمز عمليات (يا محمد) مي خواستند از رودخانه عبور كنند و از 30 متري عراقي ها رد شوند و به قول خودشان خط را بشكنند، به محض وارد شدن كل ستون در رودخانه منورها روشن شدند و گروهان هايي كه از لشكر 25 كربلا، لشكر 33 المهدي، لشكر 7 ولي عصر (عج)، لشكر 41 ثارالله و 31 عاشورا بودند، توسط تيربارچي ها قلع و قمع شدند. جالب است كه منورها هم نه توسط اشخاص بلكه اين هواپيما هاي عراقي بودند كه با منور منطقه را روشن كرده بودند. عراقي ها به قلع و قمع كردن با دوشكا اكتفا نكردند و ستون رزمنده ها را با ضد هوايي هدف قرار مي دادند، آن ها خودشان هم آمدند جلو و هر كه زنده مانده بود سرش را با تير رسام، هدف قرار مي دادند در واقع تير خلاص مي زدند. طوري كه بچه هاي غواص به محض اصابت تير به سرشان يك متر داخل آب فرو مي رفتند و بعد بالا مي آمدند. جنايتي كه بعثي ها خودشان از آن فيلم گرفتند و در تلويزيون خودشان نشان دادند. 3 دي 65 آنقدر به همين شيوه، رزمنده ها قلع و قمع شدند كه 24 ساعت بعد در ساعت 23 و 45 دقيقه 4 دي دستور توقف عمليات و عقب نشيني صادر شد. حدود 1000 شهيد و 8 هزار مجروح حاصل اين آمادگي عراقي ها بود. البته اين كار فرماندهان كه به موقع دستور توقف عمليات را داده بودند از روي تدبير بود. چرا كه امكان داشت همه 23733 پاسدار رسمي و 66847 سرباز و 113231 بسيجي عمليات قلع و قمع شوند. دستگاه هاي جاسوسي آمريكا آنقدر به ارتش عراق اطلاعات داده بود كه عراقي ها از همه جزئيات مكاني و زماني عمليات با خبر بودند. از اين رو عوامل سيا با عوامل ستون پنجم و كسب اطلاعات كامل همه را دو دستي به صدام تقديم كردند. وزير دفاع عراق گفته بود: «هدف ايران شهر بصره بوده و هست. ايراني ها اگر موفق مي شدند هدف هاي خود را تحقق بخشند، ارتباط ميان سپاه سوم و هفتم را قطع مي كردند و تمام فاو و خور عبدالله و شمال بصره را به اشغال خود در مي آوردند. علت شكست كنوني اين است كه ما آماده بوديم و نقشه هاي لازم را طرح كرديم و از درس هاي فاو استفاده كرديم. ما به خاطر اين اطلاعات از آنان «آمريكا» تشكر مي كنيم، اما به آنان خاطرنشان مي كنيم كه در مقايسه با برخوردشان با ايران، در اين مورد تعادل برقرار نبوده است.»
به هر حال هر چه بود اين عمليات 24 ساعته، تجربيات خوبي را در اختيار ايراني ها قرار داد. بايد شرايطي كه بر افكار عمومي حاكم شده بود و هر دو عمليات فتح شلمچه شكست خورده بود عوض مي شد. روي عمليات كربلاي4، هم پيش از 16 مهر و چه پس از آن، ‌در مجموع هشت ماه كار شده بود، چه از لحاظ لجستيكي و چه نيروي انساني. اين قضيه روحيه زمندگان را هم تا حدي تحت تاثير قرار داده بود. البته از طرف ديگر ايران چون فاو را در دست داشت و اين يك امتياز براي ايران محسوب مي شد. بايد براي تعيين سرنوشت نهايي جنگ اين يك تكه خاك هم كه در دست عراق مانده بود پس مي گرفت. در اين عمليات سرعت حرف اول را مي زد. چرا كه يكي از دلايل شكست خوردن در كربلاي 4 لفت دادن عمليات از آبان تا دي بود. وضعيتي كه عراقي ها در شلمچه تا بصره به وجود آورده بودند شرايط دشت را براي هر عملياتي غير ممكن مي كرد. دشت پر بود از موانع و استحكامات و گستره اي از آب كه عراق براي حفاظت از آنجا در منطقه ريخته بود. شكست كربلاي 4 بايد فراموش مي شد و شلمچه بايد به مام ميهن باز مي گشت. استرات‍ژي اين بود كه راه صدور نفت عراق بايد مسدود مي شد و كمر اقتصادي عراق مي شكست. كربلاي 5 موافق و مخالف زياد داشت. مخالفان مي گفتند: «چرا بايد مثل كربلاي 4 رزمنده ها را قرباني كنيم. آن عمليات قبلي كه اين همه رويش برنامه ريزي شده بود آن طور شكست خورد، آن وقت اين عمليات كه هول هولكي و 12 روزه طرح ريزي شده و مي خواهد انجام بگيرد و بدون لجستكي به آن عظمت، معلوم است نتيجه اش چه خواهد شد.» اما خيلي ها با اين عمليات موافق بودند به چند دليل: اول اينكه عراق از شكست ايران، سرخوش و سرحال بود و دل خوش به نتيجه عمليات كربلاي 4 اصلا گمان نمي كرد تا چند ماه ديگر ايران بتواند خود را براي عمليات جديدي آماده كند. دوم اينكه جاسوسي آمريكا ديگر بدرد نمي خورد. چرا كه منطقه عملياتي شلمچه شلوغ بود و هنوز نيروهاي باقي مانده از كربلاي 4، منطقه را تخليه نكرده بودند و از طرفي عراق نيروهاي زبده و سرحال خود را به مرخصي فرستاده بود و نيرويي كه در منطقه مانده بود، هم از لحاظ كيفي و هم از لحاظ كمي قوت نداشت.
در آخر موافقان توانستند، راي مخالفان را نيز برگردانند تا در كربلاي 5 ايراني ها شلمچه را پس از 6 سال اشغال از دست عراقي ها بگيرند. رمز عمليات يا زهرا(س) بود كه ساعت يك و 30 دقيقه بامداد 19 دي قرائت شد و پس از 14 روز نبرد بسيار سنگين شلمچه به دست نيروهاي ايراني افتاد.
شب اول ايراني ها به مواضع دشمن در كانال پرورش ماهي و منطقه پنج ضلعي يورش بردند. در جزيره بوارين هم كه يك سري از نيروها براي فريب عراقي ها وارد عمل شده بودند توانستند در خط اول ارتش عراق رخنه كنند. با منتقل شدن بخشي از نيروهاي عراقي به بوارين، فرصتي پيش آمد كه ايراني ها به سمت شلمچه پيش روي كنند و ساعت 10 صبح به نزديك كانال هفت دهنه رسيدند. تا عصر ايراني ها دو مواضع هلالي شكل اول و دوم را گرفتند و شلمچه در آستانه فتح قرار گرفت. صدام كه ديد اوضاع شلمچه بي ريخت است و عن قريب بايد با آن خداحافظي كند، گارد رياست جمهوري عراق را كه شامل لشكرهاي 1، 2، 3و 6 بود به منطقه آورد و خودش فرماندهي عمليات را بر عهده گرفت. در ضمن صدام هر چه نيرو در اطراف فاو و ساير مناطق عملياتي داشت، آورد شلمچه. عراقي ها تمام تلاش شان را كردند تا ايراني ها را از غرب كانال دور كنند و نگذارند در مثلث نوك كانال ملحق شوند. آتش دشمن بسيار سنگين شد و ايراني ها كه براي چنين شرايطي مواضع درستي براي پدافند نگرفته بودند تمام تلاش خود را براي حفظ آرايش نيروها متمركز كردند و فكر تصرف و اين چيزها را از ذهن شان بيرون كردند. آفتاب 20 دي كه بالا آمد پاتك هاي سنگين دشمن به فرماندهي صدام در غرب كانال پرورش ماهي شروع شد كه البته همه آن ها را ايراني ها دفع كردند. عراق كه حسابي كم آورده بود رفت داخل فاز استفاده از سلاح شيميايي. «علي شيميايي» هم حسابي نامردي نكرده بود و با دلالي از آلماني ها و دوستان، همه مدل و همه رقم شيميايي آمدن بود و مي ريخت روي سر بچه ها.
نيمه شب 21 دي، ايراني ها پاسگاه هاي بوارين، كوت سواري و شلمچه بخشي از جاده آسفالت در جنوب كانال پرورش ماهي، پل دوم مواضع هلالي شكل نوك كانال ماهي و سومين مواضع هلالي شكل را گرفتند و تا دژ مرزي پيش رفتند. در ادامه حركت به سمت شرق نهر دوعيجي كه در عراق واقع است شروع شد و مواضع هلالي شكل سوم و چهارم را پاكسازي كردند و جاده شلمچه را گرفتند تا به فتح شلمچه نزديك تر شوند. اما مقاومت عراقي ها تا صبح باعث شد ايراني ها تا نهر دوعيجي عقب نشيني كنند. اما اين پيروزي عراقي ها پايان كار بود. ساعت 9صبح، جنگنده بمب افكن هاي بعثي خطوط عملياتي و عقبه ايراني ها را به شدت بمباران كردند.
شب 22 دي ايراني ها باز براي تصرف خط نهرجاسم و جزيره بوارين اقدام كردند و موفق شدند اما اين موفقيت كوتاه بود. چرا كه از ساعت 3 بامداد ارتش عراق با سنگين ترين و پر حجم ترين آتش توپخانه در طول جنگ در عرض دو ساعت و نيم توانست نه تنها بوارين را بگيرد بلكه ايراني ها را عقب تر از مواضع قبلي ببرد. اما ايراني ها كوتاه نمي آمدند. در روز بعد آن ها موافق شدند با وارد كردن تلفات شديد به عراق در شرق نهرجاسم بخشي از غرب اين نهر را تصرف كنند. اين بار عراق هر چه آتش ريخت، نتوانست زمين ارزشمند شرق و بخشي از غرب نهرجاسم را پس بگيرد، از اين رو باز نيروي انساني، وارد معركه كرد.
در اين سو، جبهه ايران دچار كمبود نيروي انساني بود. نيروهاي حاضر بسيار خسته شده بودند و در آن شرايط هم امكان باز گرداندن نيروها ممكن نبود. چرا كه غرب نهرجاسم بايد حفظ مي شد. از اين رو تا پايان دومين روز اسفند ماه عمليات با آن شكل دستيابي به اهداف تكميلي متوقف شد و فقط سعي شد هرچه تصرف شده حفظ شود. نيمه شب 3 اسفند با ورود نيروهاي تازه نفس مرحله تكميلي عمليات شروع شد و در همان ساعات اوليه چهارراه شلمچه فتح شد. آفتاب كه طلوع كرد عراق باز متوسل به سلاح شيميايي شد. ايراني ها در روزهاي بعد نه تنها شلمچه را كامل گرفتند بلكه هر چه گرفته بودند را پس ندادند.
ارتش صدام كه شلمچه را با استحكامات پيچيده محافظت مي كرد حالا آن را كه از دست داده بود هيچ، حتي براي بصره هم احساس خطر مي كرد. آن قدر خطر حضور ايراني ها در بصره زياد شد كه صداي شليك مسلسل ايراني ها مردم شهر بصره را سراسيمه به خيابان مي ريزند.
عمليات تا آنچا پيش رفت كه جاده آسفالته شلمچه-بصره قدم به قدم زير گام هاي رزمندگان قرار مي گيرد. محسن رضايي معتقد بود كه با طرحي كه دارد مي تواند به كمك رزمندگان شهر بصره را نيز تصرف كند. اما امكان عبور از دژ بصره به همين راحتي هم نبود. دژ بصره را كارشناسان شوروي ساخته بودند. دژي كه پنج سال وقت سازندگانش را گرفته بود. اولين خط دفاعي عراق سنگرهاي بتوني بود با قطر 300 تا 400 متر و ارتفاع 5 تا 6 متر. اين دژ عراق را از موقعيت اشراف داشتن و تسلط بر منطقه برخوردار مي كرد. در پشت اين خط بتوني، مواضع هلالي شكلي مخصوص تردد و استقرار تانك ها وجود داشت. تانك ها مي توانستند با استقرار روي آن ها كل منطقه درگيري را زير پوشش لوله هاي خود داشته باشند. روس ها مي گفتند: «اين يك تاكتيك غير قابل ضربه و ضدضربه است. اصلا ضد تدبير ندارد و به هيچ تدبيري نمي شود آن را از بين برد. تاكتيكي است كه ضد تاكتيك ندارد.»
از لحاظ نيروي انساني هم شلمچه در حوزه پدافندي سپاه سوم عراق بود و سه لشکر 11 پياده، 5 مكانيزه و 3 زرهي. ايراني ها كه عمليات شروع كردند عراق كم كم اين ها را هم آورد وسط:
لشكرهاي پياده 2، 4، 7، 8، 22، 32، 14، 15، 25، 18، 30، 29، 27، 28، 33، 20 و 35. لشكرهاي زرهي 6، 10 و 12. لشكرهاي مكانيزه لشكر1.
لشكر 25 كربلا، لشكر 41ثارالله(ع)، لشكر 31عاشورا، لشكر 33المهدي (عج)، تيپ مستقل18الغدير، تيپ مستقل 48فتح، لشكر 17علي بن ابي طالب(ع)، لشكر 5 نصر، لشكر 105قدس، لشكر 155وي‍ژه شهدا، لشكر21امام رضا(ع)، تيپ مستقل 57 حضرت ابوالفضل (ع)، تيپ مستقل 12 قائم (عج)، لشكر 27 محمد رسول الله(ص)، لشكر 7 ولي عصر(عج)، لشكر 8 نجف اشرف، لشكر 14 امام حسين (ع)، لشكر 32 انصارالحسين(ع)، تيپ مستقل 44قمربني هاشم(ع)، گردان مستقل 38 زرهي ذوالفقار، تيپ 20 زرهي رمضان و توپخانه 15 خرداد، قرار گاه عملياتي نوح و تيپ هاي مستقل 110 خاتم الانبياء (ص)و 22 بدر.
ايران حالا داراي موقعيت ممتازي در جنگ بود. چرا كه 12 كيلومتر در داخل خاك عراق رفته بود. يعني بطور كلي 150 كيلومتر مربع از خاك ايران و عراق. يعني هم دشت شلمچه را گرفته بود و هم از موانع نفوذ ناپذير دشمن در شرق بصره عبور كرده بود و حالا رسيده بود به پشت دروازه هاي بصره. روستاهاي خرنوبيه، سعيديه، حنين، سليمانيه، هسجان، جاسم، پاسگاه هاي بوبيان، شلمچه، كوت سواري و خنين، جزاير بوارين، فياض و ام الطويل آزاد شده بود. شهرك هاي دوعيجي و نهرجاسم و نيز 11قرارگاه تيپ ارتش عراق هم افتاده بود دست ايراني ها. البته بخش زيادي از جاده بين المللي شلمچه بصره رزمنده ها گرفته در مجموع عراقي ها 42 هزار و 700 نفر كشته و زخمي و اسير داده بودند. يعني چيزي بيشتر از والفجر 8 (از دست دادن فاو).
چنين خفتي موقعيت سياسي و نظامي صدام را حسابي تضعيف كرده بود. از اين رو در تلافي چنين فتحي ايراني، حملات گسترده موشكي اش را عليه مراكز اقتصادي، صنعتي و مسكوني «دشمن فارسي» دوباره شروع كرد. غرب هم كه ديده بود. جيره خوارش به چنين فلاكتي افتاده شوراي امنيت را تحت فشار قرار داد تا كار بيشتر از اين بيخ پيدا نكرده يك طوري اين جنگ را كه خودشان شروع كردند و فكر نمي كردند اين گونه شود، خاتمه دهد. آبزرور چاپ لندن نوشت: «براي اولين بار از آغاز جنگ تا كنون، ناظران و كارشناسان غربي در مور امكانات دفاعي عراق دچار ترديد شده اند.» بي بي سي هم در تحليلي درباره عمليات كربلاي 5 ضمن به يادآوردن پيروزي هاي ايراني ها در عمليات فتح فاو و عبور از رودخانه اروند، درباره كربلاي 5 گفت: «موقعيت ايران در عبور از درياچه ماهي، يك بار ديگر توانايي ايران در عبور از آبراه ها را نشان مي دهد.» نيوزويك چاپ آمريكا هم در ستايش نيروهاي ايراني و اين كه غرب در طول جنگ اصلا از ابتدا دچار اشتباه شد. اين گونه نوشته است: «تهاجم ايراني ها در نزديكي بصره، حداقل يك چيز را در خصوص جنگ ايران و عراق تغيير داده و آن اين مساله است كه براي اولين بار طي چند سال گذشته، اين احتمال را كه يك طرف حقيقتا بر ديگري پيروز شود، مطرح ساخته است.» نتيجه چنين فشارهايي هم شد تصويب قطع نامه 598. وقتي آن ها ديدند كه در اين جنگ يك من ماست چقدر كره دارد براي اولين بار در يك قطعنامه، تا حدودي به خواسته هاي جمهوري اسلامي ايران اهميت دادند.
كربلاي 5 هم براي ايران شهداي زيادي را به همراه داشت. صدها تن شهيد در يك عمليات بزرگ و طولاني كه با سنگين ترين و بيشترين پاتك هاي دشمن همراه بود. حسين خرازي فرمانده لشكر 14 امام حسين (ع)، عليرضا نوري قائم مقام لشكر 27 محمد رسول الله(ع)، عبدالله ميثمي نماينده امام در قرار گاه خاتم الانبيا(ص)، اسماعيل دقايقي فرمانده لشكر 9 بدر، هاشم اعتمادي فرمانده تيپ امام حسن(ع)، محمدعلي شاهمرادي فرمانده تيپ 44قمر بني هاشم، ميرقاسم ميرحسيني قائم مقام لشكر 41ثارالله، محمد فرومندي قائم مقام لشكر 5نصر، فرماندهان گردان ها و گروها و دسته ها و بسياري انسان هاي بزرگ ديگر از جمله شهدايي بودند كه براي بازگرداندن بخشي از خاك سرزمين مان و نيز درس عبرت دادن به صدام و حاميانش جان شان را تقديم كردند.
آن ها و نيروهاي تحت امرشان در هيچ دانشگاه و مركز آكادميك نظامي راه و روش رد شدن از آبراه را نياموخته بودند. اما امروز هر چه آن ها كردند در دانشگاه هاي نظامي تدريس مي شود.
منبع: نشريه فكه شماره 80